


سرنوشت سازش را کوک میکند
با صدای گوش خراشش
اشک ها به روی گونه هایم می رقصند
و دنیا مرا به سخره می گیرد
خرد شده های وجودم را جمع میکنم
تا تو پازل قصه ام را بسازی
نقشی از غصه
رنگ های مرده
تکه ها را کنار هم بچین
و تاس بازی ام را بینداز
دستان تو این بازی را رقم میزند
می دانم
بوسه ی تو
تاس آخر را عوض میکند
تکه ها را دوباره بچین
اینبار روحم را به تو می سپارم
وجودت بال هایی است برای پروازم
مرا به اوج ببر
تا غصه هایم در تبسم نگاهت شسته شوند
تکه ها را بردار
این قصه بدون تو پایان ندارد
:: موضوعات مرتبط:
شعر ,
عاشقانه ,
,
|
امتیاز مطلب : 340
|
تعداد امتیازدهندگان : 83
|
مجموع امتیاز : 83